12ماهگی(تولد)
سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
عزیزم تو این ماه کلی اتفاقات جدید افتاد اولش ما رفتیم مسافرت (طبق معمول لاهیجان ) بعدش مامانی و بابایی رفتن مکه بعدش من امتحانام و دادم و تموم شدددددددددد آخیش ،این ماه کلی سرمون شلوغ بود کلا تمام این ماهو خونه مامانی بودیم چون من امتحان داشتم و خاله مهربونتم از تو نگهداری میکرد تا من درس بخونم دستش درد نکنه به بابا تم خوش گذشت چون صبحها بیشتر لالا میکرد شما هم که ماشالله تو راه رفتن مهارت پیدا کردی و حسابی شیطون شدی دندونای نیشتم داره در میاد و کلافه شدی عزیزم خیلی جیگر شدی خیلی شیرین شدی دل همه رو با کارات میبری قربونت بشم بعدش مامانی و بابایی از مکه اومدن و کلی برامون سوغاتی آوردن دستشون درد نکنه و مهمتر از همه شما 1 ساله شدی هورااااااااااااااااااااااااا یکسال گذشت خداییش زود گذشت من نتونستم برات تولد درست و حسابی بگیرم برای همین حالم گرفتس عوضش دو تا تولد خودمونی تو خونه هر دو تا بابابزرگات گرفتم تا دوتاییشون خوشحال بشن کلی هم کادوهای خوشگل گرفتی واکسن 1 سالگیتم زدی دلم برات کباب شد از چند روز قبلش غصه می خوردم آخر شنبه رفتیم با بابا واکسنتو زدیم قربون اشکات بشم که گریه میکردی همینجور گوله گوله میومد اما بابا می گفت شما قوی هستی چون از بچه های دیگه کمتر گریه کردی راستی هفته دیگه قراره ببرمت آتلیه امیدوارم عکسای قشنگی ازت بگیره تا دفعه دیگه بزارم .
حالا بریم عکس بازییییییییی:
قربون اخمت بشم من
پسملم موتور سواری میکنه
فتدق و بابایی
اینجا هم وبلای عمه منه و کیان رفته بالای دیوارش
دالی
فندقم دوچرخه بازی میکنه
بپرین بالا ببرمتون دریا
ولی کیان از دریا می ترسید نمیدونم چرا
برای همین بیشتر با ماسه ها بازی می کرد (البته یکمی هم خورد بین خودمون باشه)
با بابا مصطفی نقاشی می کردن
اینم چند تا عکس از تولدت
اینم از صحنه جرم